شرم دار آخر جفا چندين مکن

شاعر : انوري

قصد آزار من مسکين مکنشرم دار آخر جفا چندين مکن
بيش از اين اسب جفا را زين مکنپايي از غم در رکاب آورده‌ام
هر شبي دامن پر از پروين مکندر غم ماه گريبانت مرا
هرچه خواهي کن وليکن اين مکنچند گويي يار ديگر مي‌کنم
نقد کردم گير و هان و هين مکنبوسه‌اي خواهم طمع در جان کني
جان شيرين ناز ناشيرين مکنچون سبک‌روحي گران کابين مباش
عشق را خون ريختن تلقين مکنعشق را گويي فلان را خون بريز
انوري را از ميان تعيين مکناي پسر عيد ترا قربان بسي است